سی سال پیش پدرم همسن الان من بود. یک دختر داشت و شش تا پسر و کارگر #کارخانه_فرش_پارس #شهر_صنعتی_البرز #قزوین. ده سالی بود آمده بود شهر. خرمناش را در روستا آتش زدند که هیچوقت معلوم نشد کار کیست و او از روستا به شهر آمد. اوایل در #کارخانه_تبد کار میکرد و بعد رفت #فرش_پارس. خیلی زود قالیباف شد اما ما رسما او را نمیدیدیم؛ پنج صبح میرفت کارخانه و ساعت 2:30 که از کارخانه برمیگشت، میرفت #بازار_قزوین و باربری میکرد که خرج ما بچهها را دربیاورد. تکتک ما برادران هم در زمانهای غیر مدرسه، کنارش کار میکردیم.
پیمان خاکسار از اینکه کتابهای سرقتشده از روی ترجمههای پرفروشش را در لیست تخفیفهای یک سایت فروش کالا دیده است، میگوید.
این مترجم در گفتوگو با ایسنا، درباره سرقت در ترجمههای ادبی و وضعیت رسیدگی به آن اظهار کرد: سرقت در ترجمه خیلی خیلی خیلی بدتر از قبل شده است. دیروز در یک سایت فروش کالا دنبال چیزی میگشتم و بعد دیدم که کتاب «جزء از کل» را در تخفیفهایش گذاشته است. کلیک کردم و حیرت کردم، حدود ۱۲، ۱۳ «جزء از کل» میفروخت که ناشران و مترجمانی گمنام داشتند. بعد دیدم که برای «ریگ روان»، «اتحادیه ابهلان» و دیگر ترجمههای پرفروشم هم همین اتفاق افتاده است.